بر قامتش برف را ديدم
زانو زدم و بوسيدم
چه با شكوهست پايكوبی يمان در رقص برف
جشنواره ای از زيبائی و شكوه
بازيگوشی ی ابرها آغاز می شود . چون نشتن بر فراز كوه را دوست دارند .
گوئی آسمان را به زمين می دوزند .
اینجا آسمان نزديک است .
و فاصله ای وجود ندارد .
حضور ابرها را حس می كنی و بر روی آنها راه می روی
شوق پرواز بال هايت را باز می كند .
ايستاده در اوج به اوج می رسی
باد زوزه كشان زره های بلورين برف را به آسمان پرواز می دهد
و شلاقش را بر بدنمان می كوبد
و سيلی زنان صورت گرممان را نوازش می كند .
و از چهره مان مجسمه ای يخی می سازد .
رقص برف و شوق رفتن تا رسيدن بر فرازش فاتحانه عشق ديدن
قصه ی برف و زمستان است و بس
موضوعات مرتبط: 2-رقص برف، ،
برچسبها: